×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

بازگشتی عاشقانه

× تقریبا میشه گفت میخوام یه کشکول درست کنم
×

آدرس وبلاگ من

hosseinhashemi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/raha_h70

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

بازی روزگار

 .??**??. بازی روزگار.??**??.

 

روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و

 

تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه

 

مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها

 

يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً

 

احساس گرسنگي مي كرد.تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا

 

كند. به طور اتفاقي درب خانه اي را زد.دختر جوان و زيبائي در را باز

 

 كرد.پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و به جاي غذا ، فقط يك

 

ليوان آب درخواست كرد.

دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان

 

 بزرگ شير آورد. پسر با طمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت :

 

?چقدر بايد به شما بپردازم؟ ? .دختر پاسخ داد: ? چيزي نبايد بپردازي.

 

مادر به ما آموخته كه نيكي، ما به ازائي ندارد.? پسرك گفت: ? پس من

 

از صميم قلب از شما سپاسگزاري مي كنم?

سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد.پزشكان محلي از درمان بيماري

 

او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در

 

 بيمارستاني مجهز ، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند.

دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده

 

شد.هنگامي كه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي

 

 در چشمانش درخشيد.بلافاصله بلند شد و بسرعت به طرف اطاق بيمار

 

حركت كرد.لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد

 

اطاق شد.در اولين نگاه اورا شناخت.

سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان

 

بيمارش اقدام كند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار

 

 داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي ازآن

 

دكتر كلي گرديد.

آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود.به درخواست دكتر هزينه

 

 درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چيزي

 

 نوشت.آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود.

زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود

 

 كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد.سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز

 

كرد.چيزي توجه اش را جلب كرد.چند كلمه اي روي قبض نوشته شده

 

بود.آهسته انرا خواند:

?بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است?

 

 

 Green Eternity

 

سه شنبه 2 بهمن 1391 - 9:26:01 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


یک روزی حیا آنقدر بازارش گرم بود


همیشه یاد خدا


مطلب زیبا


شیطان و گمراه کردن


پادشاه و سه وزیرش


سلام امام زمانم


امام زمان


مرگ به دنبال شماست


ملاک ازدواج


بازی روزگار


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

34050 بازدید

6 بازدید امروز

18 بازدید دیروز

29 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements